گذشت اون زمون

برو پایین

...

...

...

بازم برو

...

...

...

برو دیگه

...

...

گذشت اون زمونی که این پایین سر کاری بود...

الان زمان ابراز محبته...

iloveyou


[ بازدید : 180 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 28 دی 1394 ] [ 15:52 ] [ دختر تنها ]

داستان عاشقانه

حتما بخونید من که اشکم در اومد

.
.


پسر؛ میشه بمونی؟؟؟


دختر؛نه ماکه قبلا حرفامونو زدیم...بازشروع نکنااااا...


پسر؛باشه خب؛آخه من دوست دارم


دختر؛ خب منم دوست دارم


پسر ؛خب پس اینکاراچیه؟هااا؟


دختر؛گفتم که نمیشه!

پسر؛آخه.....باشه پس...مواظب خودت باش!


دختر؛باشه خب کاری نداری؟


پسر؛ ......


دختر؛الو


پسر؛جانم بگو!


دختر؛ گفتم حرفی نداری؟


پسر؛نه...توخواسته ای نداری؟؟؟


دختر؛فقط یه چیز؛ اگه یه روز خواستی منو ببینی واسم گل رز آبی میاری؟؟؟


پسر؛چرا که نه؛


دختر؛باشه ممنون ؛


پسر؛خداحافظت عشقم...


دختر؛نه یه دقه صب کن....


پسر؛قطع کردو نشنید...!


دختراشک ازچشماش سرازیر شد؛


بعداز یه ماه دختر بخاطر سرطانش ؛مرد!!!


نامه ای که نوشته بود؛


سلام...ازم دلخوری؟ خب...نخواستم بادیدن غم هام درد بکشی!


ناراحت نباش از دستم...لامصب زود قطع کردی نشدبت بگم خیلی دوست دارم...


راستی گل رز هایی رو که قولشو دادی...هنوزسرقولت هستی دیگه؟؟؟


پاشو بیا سرخاکم دیوونه تنهام...


""""""""""""""""""""


غافل ازینکه پسر همون روز خداحافظیشون خودکشی


کرده...!!!


[ بازدید : 200 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ شنبه 26 دی 1394 ] [ 22:23 ] [ دختر تنها ]

تنهایی


[ بازدید : 201 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 14 دی 1394 ] [ 15:42 ] [ دختر تنها ]

به سلامتی!

به سلامتی دختری که بعد از ازدواج خطشو عوض نکرد...

به سلامتی خودم که عشقم شد عشق دشمنم...

به سلامتی کسی که شب امتحان رفت عروسی فردا باتقلب امتحان داد نمرشم شد19.75واقعا به سلامتیش.....

به سلامتی تنهاییم که هر وقت بهش خیانت کردم بازم اومد سراغم...

به سلامتی سیگارم که وقتی می بینه من ناراحتم...درد دارم...آتیش می گیره...

به سلامتی دلی که شکست ولی گریه نکرد...

به سلامتی کسی که منو تنها گذاشت تا بره یکی دیگرو از تنهایی در بیاره...

به سلامتی اون لامصبی که از دنیام رفت ولی از دلم نرفت...

به سلامتی بیشترین دروغی که تو زندگیمون گفتیم:خوبم...

به سلامتی اس ام اس هایی.......که دنیامونومی لرزونه...

به سلامتی دختری که عاشق پاهای پیاده عشقش بود چون ....ماشین نداشت


[ بازدید : 196 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 14 دی 1394 ] [ 15:28 ] [ دختر تنها ]

موش کور

عاشق ترین ما موش کوریست...

که زیبایی جفتش را چشم بسته قبول دارد....


[ بازدید : 203 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 14 دی 1394 ] [ 15:22 ] [ دختر تنها ]

خوبی هایت

آنقدر از خوبی هایت پیش این آن تعریف کرده ام...

که شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت............


[ بازدید : 199 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 14 دی 1394 ] [ 15:20 ] [ دختر تنها ]

به سلامتی کسی که...

به سلامتیه کسی که کارت عروسی عشقش رو براش اوردن....

روز عروسی رفت تیپ زد..

رفت ارایشگاه ... عطر زد...

لباسی رو پوشید که عشقش خیلی دوس داشت....

رفت عروسی ...

براش رقصید...

به داماد شاباش داد...

داشت میومد بیرون....

که یهو صداش زدن:داداش جاداری سه نفر رو سوار کنی...

جانم!!؟؟

اخه میخوایم تا خونه عروس همراهیش کنیم جا نیست...

اره جا دارم سوار شین...

افتاد پشت ماشین عروس ...

هی بوق بوق بوق

ادمه دیگه نمیتونه جلو اشکاشو بگیره...

زنی که کنارش نشسته بود گفت جوون چرا گریه میکنی؟؟

پسره گفت خانم!شما چی عروس میشین...

زنه گفت از امشب مادرشوهرش...

گفت:خانم!امشب پشتم شکست.قلبم شکست...

عشقم رفت زندگیم رفت ارزوم رفت

عروس رویاهام رفت!!

اومد پیش پسر شما...!!

زنه فقط سکوت کرد وناراحت شد

_خانم! جان عزیزتون مواظب عشقم باشین!!




[ بازدید : 198 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 11 دی 1394 ] [ 21:54 ] [ دختر تنها ]

اشک های من

!!!...خــــــــدایا...!!!


!!!!....من میگــــذرم ….!!!!


!!!!!.....اما تــــــو نگذر.....!!!!!


!!!!!!.......از کســــی که......!!!!!!


!!!!!!!..این بغـــــــــض شبانه را به من هدیه داد..!!!!!!


!!! ... ﺍﺯ ﻓــــﺮﺩﺍ ... !!!

!!! ... ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣــــﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ... !!!

!!! ... ﺗــــﻘﺎﺹ ... !!!

!!! ... ﺍﺷــــﮏ ﻫﺎﯼ ... !!!

!!! ... ﺍﻣــــﺸﺐ ِ ﻣﻦ ... !!!

!!! ... ﺳﻨــــﮕﯿﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ... !!!

!!! ... ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫــــﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ... !! !!! ... ﮐﻪ ﻋــــﺎﺷــــﻘﺎﻧﻪ ﮔـﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ … !!ﺣـــــــــﻼﻟﺖ ﻧﻤــــــــــــــﯿﮑﻨﻢ "

[ بازدید : 213 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 5 آذر 1394 ] [ 0:56 ] [ دختر تنها ]

باران

باران نبار...

عاشقانه اش نکن.......

من و او ما نشدیم...


[ بازدید : 209 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 1 آذر 1394 ] [ 19:25 ] [ دختر تنها ]

غم عشق

کارت پستال درخواستی طراحان


[ بازدید : 238 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 3 شهريور 1394 ] [ 15:01 ] [ دختر تنها ]

تو سکوت

کارت پستال درخواستی طراحان


[ بازدید : 223 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 3 شهريور 1394 ] [ 14:59 ] [ دختر تنها ]

وقتی می گی

کارت پستال درخواستی طراحان


[ بازدید : 209 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 3 شهريور 1394 ] [ 14:56 ] [ دختر تنها ]

برای همیشه...

یادته روز اول بهت گفتم: میخوام با یه دروغ بزرگ حرفامو شروع کنم؟؟؟؟



تو اخم کردی؛



گفتم:



دوســـــــتت ندارم؛



بعد هر دوتامون زدیم زیر خنده...



اما دیروز گفتی که میخوای با یه دروغ بزرگ خداحافظی کنی....



و بعد فریاد زدی...



دوســـــــــتت دارم...



هر دومون بغض کردیم...



و تو رفتی....



برای همیــــــــــــشه..

[ بازدید : 214 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 16:58 ] [ دختر تنها ]

برف

وقتی برف میبارد...

پولدار که باشی برف بهانه ای میشود برای لباس نو خریدن،

با دوستان به اسکی رفتن، تفریح کردن ولذت بردن...

اما خدانکند فقیر باشی وبرف ببارد از بیکار شدن پدر کارگرت بگیر تا غم

پاره بودن کفش هایت وچکه کردن سقف خانه ات...

خدایا چرا باید پول تعیین کند برف نعمت است یا عذاب؟!...


[ بازدید : 254 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 28 خرداد 1394 ] [ 15:20 ] [ دختر تنها ]

توی پارک

یه روز تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی لاینمو چک میکردم


یه پسر 5 6 ساله امد گفت داداش یه ادامس



میخری

گفتم همرام پول کمه ولی میخوای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم


گفت باشه نشست


بعد مدتی گفت:داداش داری چیکار میکنی


گفتم تو فضای مجازی میگردم


گفت اون دیگه چیه؟


خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه ی 5 6 ساله شه


گفتم فضای مجازی جایه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی


گفت داداش فضای مجازیو دوس دارم منم زیاد میرم


گفتم مگه اینترنت داری


گفت نه داداش


بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم


مامانم صبح ساعت 6 میره سره کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم نمیتونم

ببینمش ولی دوسش دارم


وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو اب فک میکنیم سوپه


تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم


صب خواهرم میره بیرون چون پول نداریم میگن تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی

میاد خونه تنش سر جاشه


من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم


مگه این دنیای مجازی نیست؟؟؟


اشکامو پاک کردم


نتونستم چیزی بگم


فقط گفتم اره عزیزم دنیای تو ، مجازی تر از دنیای منه!


[ بازدید : 256 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 28 خرداد 1394 ] [ 15:18 ] [ دختر تنها ]

مهندس

یه روز یه مهندس انگلیسی اومده بود برای سیستم

تهویه ای حرم آقا امام رضا(ع)

,که وقتی داشت داخل صحنا رو بازدید میکرد چشمش خورد به پنجره فولاد آقا,

رو کرد به مترجمش چرا انقدر اینجا شلوغ

و این دستمالها چیه که مردم به اون میبندن؟؟

گفت ما شیعه های ایران هر مشکلی داریم میایم اینجا و این دستمالا رو میبندیم تا

مشکلمون زودتر حل بشه. که دیدن مهندس

کرواتشو ازگردنش در آورد و بست به پنجره فولاد آقا.


چند قدمی از کنار پنجره دور نشده بودیم که تلفنش زنگ خورد مترجم میگه دیدم

مهندس حالش دگرگون شد نمی تونست حرف بزنه بعدازین که حالش بهتر شد گفتم

اتفاقی افتاده دستاش میلرزید گفت خانمم بود ما تو خونه یه دختر فلج داریم زنگ زده

میگه کجایی بهش گفتم چرا گفت یه شخصی اومده بود جلوی در گفت من رضا هستم

همسرتون منو فرستاده اومدم دخترتون ببینم

برای چند لحظه اومد اتاق بچه یه نگاهی بهش کرد یه دستی رو سرش کشیدو گفت به

آقاتون بگید مشکلش حل شد و رفت بعد ازین که برگشم اتاق بچه دیدم ایستاده رو

جفت پاهاش داره راه میره این آقا کی بود فرستادی وقتی رفتم جلوی در رفته بود ..



[ بازدید : 239 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 28 خرداد 1394 ] [ 15:13 ] [ دختر تنها ]

سرباز آمریکایی

یک سرباز آمریکایی پس از جنگ ویتنام، خواست به خانه خود برگردد. او قبل از اینکه به خانه برود، از نیویورک با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت: پدر و مادر عزیزم، جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه بازگردم ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم که می خواهم او را هم با خود به خانه بیاورم.پدر و مادر او، در پاسخ گفتند: ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم. پسر ادامه داد: ولی موضوعی است که باید درمورد او بدانید. او در جنگ به شدت آسیب دیده و در اثر برخورد با مین، یک دست و پای خود را از دست داده و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید که او با ما زندگی کند.

پدرش گفت: پسر عزیزم، متأسفم که این مشکل برای دوست تو بوجود آمده است. ما کمک میکنیم تا او برای زندگی جایی در شهر پیدا کند. پسر گفت: نه، من می خواهم که او در منزل ما زندگی کند. آنها در جواب گفتند: نه! فردی با این شرایط موجب دردسر خواهد بود. ما فقط مسئول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را برهم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنی. در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند…

چند روز بعد، پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان بلند، جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند. پدر و مادر او، آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشک قانونی مراجعه کردند… با دیدن جسد، قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد… پسر آنها یک دست و یک پا نداشت.


[ بازدید : 232 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 28 خرداد 1394 ] [ 15:09 ] [ دختر تنها ]

تامی

مادر خسته از خرید برگشت وبه زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه آورد.پسر بزرگش که منتظر بود جلو دوید و گفت:مامان مامان!وقتی من در حیاط بازی می کردم وبابا داشت با تلفن صحبت می کرد تامی با ماژیک روی دیوار اتاقی که شما تازه رنگش کرده اید نقاشی کرد!

مادر عصبانی به اتاق تامی کوچولو رفت.


تامی از ترس زیر تخت قایم شده بود مادر فریاد زد:تو پسر خیلی بدی هستی وتمام ماژیکهایش را در سطل آشغال ریخت.تامی از غصه گریه کرد.

ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اتاق پذیرایی شد قلبش گرفت.تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و داخلش نوشته بود:مادر دوستت دارم!

مادر در حالی که اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت ویک قاب خالی آورد و آن را دور قلب آویزان کرد.

تابلوی قلب قرمز هنوز هم در اتاق پذیرایی بر دیوار است!


[ بازدید : 267 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 28 خرداد 1394 ] [ 14:51 ] [ دختر تنها ]

مرد جوان

مردجواني که مربی شنا و داراي چند مدال طلای المپیک بود به خدا اعتقادي نداشت

شبي مرد جوان به استخر اموزشگاهش رفت . چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا کافي بود .


مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شيرجه بزند .


ناگهان سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده کرد احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت . از پله ها پايين امد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها را روشن کرد .

.

.

.

.

.

.


اب استخر براي تعمير خالي شده بود..............

[ بازدید : 257 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 28 خرداد 1394 ] [ 14:45 ] [ دختر تنها ]

بی بهانه

بی یهانه به خاطرم می آیی...

شاید همین باشد معنی عزیز بودنت!!!


[ بازدید : 228 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ چهارشنبه 30 ارديبهشت 1394 ] [ 22:45 ] [ دختر تنها ]